شراره
در نگاهت لیلی خود پیدا نکردم
با خجالت از چشم تو گلایه کردم
از خود چه بیخود میکند
نگاهتو هی میبرد صبر مرا
مجنونتم ای همنشین گذشته
لیلی من یک دم ببین حال مرا
از دریا نترسانم که من
در قلبتو جان میدهم
دریا بشی زیبای من
غرقنگاهت میشوم
مغرور نشو جانان من
حالا که دل در دست توست
من که به تو رو میزنم
تنهابه شوق دیدن تو
شراره مرا به دست کی سپردی
شراره رفتی مرا با خود نبردی
شراره مرا به دست کی سپردی
شراره رفتی مرا با خود نبردی
این عشق شد زندان من
این درد شددرمان من
رویای تو پایان ندارد
قلبم بلند پرواز شد از چشم توآغاز شد
ترسی از این طوفان ندارد
از دریا نترسانم که من
در قلب تو جان میدهم
دریا بشی زیبای من
غرق نگاهت میشوم
مغرور نشو جانان من
حالا که دل در دست توست
من که به تو رو میزنم
تنها به شوق دیدن تو
شراره مرا به دست کی سپردی
شراره رفتی مرا با خود نبردی
شراره مرا به دست کی سپردی
شراره رفتی مرا با خود نبردی
درباره این سایت