شراره
مو به مو! قدم قدم! به زلفِ تو قسم قسم
رسیده عشقِ تو، بهجانِ من
به یادِ تو نفس نفس،بریده ام از این قفـس
زندان اسـت؛ جهانِ من
عشقت، چرا تاوان منشد؟!؟
رفتی، غَمت پایانِ منشد
از هر گـناهی، توبهکردم
چشمانِ تو؛ ایمانِ منشد
تو را؛ چون جانِ خود میدانَمت
تو را؛ چون سایهمیپنــدارمت
هر چه تو دوری، مـنصبورم
مرا از غم، جُدانمیکنی
مرا یک دَم، صدانمیـکنی
من که گذشتم، ازغُرورم
قبل از تو، من عاشق نبودم
تو آمــدی… با هر نگاه، مَراگرفتارم کنی
این قرارمان نبود! ازعشق، بیزارم کنی
به یادِ تو؛ من بیقرارم!!
ای وای هنوز چشـمانتظار
تو را؛ چون جانِ خود میدانَمت
تو را؛ چون سایهمیپنــدارمت
هر چه تو دوری، مـنصبورم
مرا از غم، جُدانمیکنی
مرا یک دَم، صدانمیـکنی
من که گذشتم، ازغُرورم
قبل از تو، من عاشق نبودم
درباره این سایت