ببین عاشقت شدم ای شراره
مرا هرجا که شد با خود ببر
باورم کن
شراره
تا تو از راه رسی شاعران شعر سراین
قوم مردان عاشق به این شهر بیاییند
تا تو از راه رسی پنجره ها باز بماند
مرد و زن بر سر هر کوچه آواز بخواند
خالی از لطف نباشد گذری کنی
ازاین کوچه بن بست
خالی از لطف نباشد
در دل غم زده ما بکشی دست
من توقع ندارم هم نشینم شوی
ایحضرت دریا
خالی از لطف نباشد
بزنیموج بر این ساحل تنها
زیبای من تنها تویی صبر و قرار من
همهدار و ندار من
نخواه بگذری از این دل آزرده من
بی تو که لبخندی دگر با من نمیماند
همه دنیا که میداند
توییحال خوش این باور پژمرده من
پژمرده من، پژمرده من
شراره
ماه شبگرد کجا صورت ماه تو کجا
شب بی نور کجا زلف سیاه تو کجا
دل مغرور مرا ببین رساندی به کجا
که شدم حرف زبانه همه عالم به خدا
زیبای من تنها تویی صبر و قرار من
همهدار و ندار من
نخواه بگذری از این دل آزرده من
بی تو که لبخندی دگر با من نمیماند
همه دنیا که میداند
توییحال خوش این باور پژمرده من
پژمرده من، پژمرده من
خالی از لطف نباشد
گذری کنی از این کوچه بن بست
خالی از لطف نباشد
دردل غم زده ما بکشی دست
من توقع ندارم هم نشینم شوی
ای حضرت دریا
خالی از لطف نباشد
بزنیموج بر این ساحل تنها
درباره این سایت